بهار

وبلاگ شخصی سحر اکبری

بهار

وبلاگ شخصی سحر اکبری

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۲

حساسیت زنبوری


داستان حساسیت زنبوری,داستانهای کودکانه,داستان جذاب,قصه داستان

زنبوری مریض شده بود و هی عطسه می کرد و می گفت: زیچّی...زیچّی ...
۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۳۸

موش دانا

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود

یه جنگلی بود که درختان آن روز به روز افسرده  می شد آب چشمه هایش کمتر و کمتر می شد . در این جنگل موشی بود که خیلی جاها سفرکرده بود و چون خیلی باهوش بود هر چه را می دید سعی می کرد آن را به تجربیات خود اضافه کند و آن را یاد بگیرد .

۱۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۹

بازرگان

آورده اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت.مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشی زندگی می کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست می گویی!موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:

۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۷

حیله و مکر

قورباغه ای در همسایگی ماری لانه داشت، هرگاه قورباغه بچه ای به دنیا می آورد، مار آمدی و بخوردی. قورباغه با خرچنگی دوست بود.به پیش خرچنگ رفت و گفت :ای برادر ! تدبیری اندیش که مرا خصمی قوی و دشمنی بی رحم است. نه در برابرش مقاومت می توانم کرد و نه توان مهاجرت دارم،چرا که اینجا مکانی است خرم و زیبا،در نهایت آسایش. خرچنگ گفت : قوی پنجگان توانا را جز با مکر نتوان شکست داد. در این اطراف راسویی

۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۲۱

داستان 1 :: رسول اکرم و دو حلقه جمعیت

رسول اکرم (ص ) وارد مسجد (مسجد مدینه (1)) شد، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته اى حلقه اى تشکیل داده سرگرم کارى بودند: یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلّم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند، هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانى که همراهش بودند روکرد و فرمود:"این هر دو دسته کار نیک مى کنند و

۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۰۹

شاهینی که پرواز نمی کرد

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.

یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.

 روز بعد

۰۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۴۲

چوپان دروغگوی طبیعت پیدا شد+عکس

پرنده‌ای آفریقایی به نام بوجانگا با تقلید صداهای هشدار خطر دیگر حیوانات، آنها را از ترس شکارچی فرضی فراری می‎دهد و با خیال راحت، غذای بادآورده را نوش جان می‏‌کند.


۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۳۹

عکس متحرک/احترام به سبک متفاوت!